شب ، سرشار تماشاست . هنگامه ی شنیدن ناگفته ترین سخن ها و نا شنفته ترین آوازها.
شب ، فوران رویاست از دشت ابری خیال.
امشب در کوچه های آفتاب قدم می زنم . کوچه های آفتاب ، صفایی دیگر دارد ؛ باران نور از هر سو می بارد . از کوچه های آفتاب تا ملکوت راهی نیست ؛ فقط باید خواست ، باید شد ، باید رفت.
راهی می شوم ؛ توشه راهم ، یک قرص ماه است و اندکی ستاره و سحر.
گام هایم را بلندتر بر می دارم.